رنگ و بوي گل

مؤلّف ارجمند كتاب مكيال المكارم، در بخش چهارم كتاب خود جمال و زيبايي حضرت مهدي‏(علیه السلام) را به عنوان يكي از ويژگي‏ها و خصايص آن حضرت كه ماية لزوم دعا براي ايشان است، برشمرده و مي‏نويسد:
بدان كه مولاي ما حضرت صاحب‏الزمان‏(علیه السلام) زيباترين و خوش صورت‏ترين مردم است؛ زيرا كه شبيه‏ترين مردم به پيغمبر اكرم‏(صلی الله علیه واله) است.1
از بررسي روايات و مطالعة حكايات نيك‏بختاني كه توفيق زيارت آن امام را يافته‏اند نيز برمي‏آيد كه قامت و رخسار نازنين امام‏عصر(علیه السلام) در كمال زيبايي و اعتدال بوده و جزء جزء سيماي مباركش دل‏ربا و خيره‏كننده است:
قيامت قامت و قامت قيامت
قيامت كرده‏اي اي سرو قامت
مؤذن گر ببيند قامتت را
به قد قامت بماند تا قيامت
آري، همين قامت رعنا و رخسار دل‏ربا بوده است كه موجب شده هزاران عاشق دل‏سوخته در آغاز هر صبح با زاري و التماس از خداي خود بخواهند كه:
اللهم ارنی الطلعة الرشیده و الغرّة الحمیده و اکحل ناظری بنظرة منی الیه و ....
خداوندا! آن چهرة زيبا و جمال دل‏آرا را به من بنماي و چشمان مرا با يك نظر به او روشنايي بخش.2
آن حضرت، افزون بر همة زيبايي‏هاي ظاهري، جامع همة كمالات روحي و سجاياي اخلاقي نيز هست و همين امر نيز موجب شده كه ايشان از نظر خلق و خو نيز شبيه‏ترين مردم به پيامبر گرامي‏(صلی الله علیه واله) باشد.
از آنجا كه آشنايي بيشتر با صفات و خصال يوسف زهرا، حضرت مهدي‏(علیه السلام) مي‏تواند موجب انس و ارتباط شيعيان با آن عزيز غايب از نظر باشد، در اينجا با بهره‏گيري از كلمات معصومان‏عليهم السلام و حكايات نقل شده از تشرف يافتگان، به بررسي اين موضوع مي‏پردازيم. باشد تا به مصداق وصف العيش نصف العيش ما هم از آن جمال دل‏آرا بهره‏مند شويم.
روايات فراواني در توصيف جمال دل‏آراي آخرين حجت خدا، حضرت مهدي‏(علیه السلام) رسيده است كه در مجموع مي‏توان آنها را به دو بخش تقسيم كرد:
دستة اوّل، رواياتي كه به توصيف كلي سيرت و صورت آن حضرت بسنده كرده و از ايشان به عنوان شبيه‏ترين مردم به رسول خدا(صلی الله علیه واله) ياد نموده‏اند كه از آن جمله مي‏توان به روايات زير اشاره كرد:
1. از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده است كه پيامبر گرامي اسلام‏(صلی الله علیه واله) فرمودند:
مهدي از فرزندان من است. اسم او اسم من و كنية او كنية من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبيه‏ترين مردم به من است. 3
2. احمد بن اسحاق مي‏گويد: از امام حسن عسكري‏(علیه السلام) شنيدم كه مي‏فرمود:
سپاس از آن خدايي است كه مرا از دنيا نبرد تا آنكه جانشين مرا به من نشان داد، او از نظر آفرينش و اخلاق شبيه‏ترين مردم به رسول خداست. 4
با توجه به اين روايات مي‏توان همة خصال و صفاتي را كه در قرآن و روايات به پيامبر گرامي اسلام‏(صلی الله علیه واله) نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدي‏(علیه السلام) نيز نسبت داد.
رواياتي كه به توصيف ويژگي‏هاي ظاهري پيامبر اكرم‏(صلی الله علیه واله) پرداخته‏اند فراوان‏اند، كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‏كنيم:
در روايتي كه از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده، ويژگي‏هاي ظاهري پيامبر خاتم ‏(صلی الله علیه واله) چنين توصيف شده است:
رخسار پيامبر خدا سپيد آميخته به سرخي و چشمانش سياه و درشت و ابروانش به هم پيوسته، و كف دست و پايش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان كه گويي طلا بر انگشتانش ريخته باشد. استخوان دو شانه‏اش بزرگ بود، چون به كسي روي مي‏كرد به علت مهرباني شديدي كه داشت با همة بدن به جانب او توجه مي‏نمود. يك رشتة موي از گودي گلو تا نافش روييده بود، انگار كه ميانة صفحة نقره خالص خطي كشيده شده باشد. گردن و شانه‏هايش به‏سان گلاب‏پاش سيمين بود. بيني كشيده‏اي داشت كه هنگام آشاميدن آب نزديك بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محكم قدم برمي‏داشت كه گويا به سرازيري فرود مي‏آيد، باري، نه قبل و نه پس از پيغمبر خدا كسي مثل او ديده نشده است.5
دستة دوم، رواياتي كه خصال و سيماي امام مهدي‏(علیه السلام) را به تفصيل بيان كرده و ويژگي‏هاي آن حضرت را يك به يك برشمرده‏اند. برخي از رواياتي كه در اين زمينه رسيده، به شرح زير است:
از پيامبر گرامي اسلام ‏(صلی الله علیه واله) در توصيف آن حضرت روايت شده است كه:
مهدي طاووس اهل بهشت است. چهرة او مانند ماه درخشنده است. بر [بدن] او جامه‏هايي از نور است.
امام باقر(علیه السلام) از پدرش ، از جدش روايت مي‏كند كه امام علي‏(علیه السلام) روزي ، در حالي كه بر بالاي منبر بود، فرمود:
از فرزندان من در آخرالزمان مردي ظهور مي‏كند كه رنگ [صورتش] سفيد متمايل به سرخي و سينه‏اش فراخ و ران‏هايش ستبر و شانه‏هايش قوي است و در پشتش دو خال است، يكي به رنگ پوستش و ديگري مشابه خال پيامبر اكرم‏(صلی الله علیه واله). 6
امام رضا(علیه السلام) نيز در بيان صفات و ويژگي‏هاي امام عصر(علیه السلام) مي‏فرمايد:
قائم كسي است كه در سن پيرمردان و با چهرة جوانان قيام مي‌كند و نيرومند باشد تا بدانجا كه اگر دستش را به بزرگ‏ترين درخت روي زمين دراز كند آن‏را از جاي بركند و اگر بين كوه‏ها فرياد برآورد صخره‏هاي آن فرو پاشد. 7
آن حضرت در روايت ديگري، در پاسخ اباصلت هروي كه از ايشان مي‏پرسد: نشانه‏هاي قائم شما به هنگام ظهور چيست؟ مي‏فرمايد:
نشانه‏اش اين است كه در سن پيري است ولي منظرش جوان است به گونه‏اي كه بيننده مي‏پندارد چهل ساله يا كمتر از آن است و نشانة ديگرش آن است كه به گذشت شب و روز پير نشود تا آنكه اَجَلش فرا رسد. 8
امام صادق‏(علیه السلام) نيز آن حضرت را اين گونه توصيف مي‏كند:
او ميانه بالاست ، نه بسيار بلند قد و نه بسيار كوتاه قد؛ صورتي گرد، سينه‏اي فراخ ، پيشاني سفيد و ابرواني به هم پيوسته دارد؛ بر گونة راست او خالي است، چون دانة مشك كه بر قطعة عنبر سائيده باشد.9
ابراهيم بن مهزيار نيز كه به شرف ملاقات امام مهدي‏(علیه السلام) رسيده است، در بيان خصال آن امام مي‏گويد:
او جواني نورس و نوراني و سپيد پيشاني بود با ابرواني گشاده و گونه‏ها و بيني كشيده و قامتي بلند و نيكو چون شاخة سرو و گويا پيشاني‏اش ستاره‏اي درخشان بود و برگونة راستش خالي بود كه مانند مشك و عنبر بر صفحه‏اي نقره‏اي مي‏درخشيد و بر سرش گيسواني پرپشت و سياه و افشان بود كه روي گوشش را پوشانده بود و سيمايي داشت كه هيچ چشمي برازنده‏تر و زيباتر و با طمأنينه‏تر و باحياتر از آن نديده است.10
سجايا و مكارم اخلاقي امام مهدي‏(علیه السلام) را نيز به دو گونه مي‏توان توصيف كرد: نخست، براساس آيات و رواياتي كه در توصيف پيامبر گرامي اسلام‏(صلی الله علیه واله) رسيده‌اند؛ چرا كه آن حضرت از نظر ويژگي‏هاي اخلاقي نيز شبيه‏ترين مردم به حضرت ختمي مرتبت ‏(صلی الله علیه واله) است و دوم، براساس رواياتي كه به طور خاص به توصيف سجاياي اخلاقي آن حضرت پرداخته‏اند.
قرآن كريم در آيات متعددي به توصيف پيامبر خاتم‏(صلی الله علیه واله) پرداخته و آن حضرت را به دليل ويژگي‏هاي برجسته و منحصر به فردش ستوده است كه از آن جمله مي‏توان آيات زير را برشمرد:
1. در نخستين آيه، خداوند كريم ويژگي نرم‏خويي پيامبر اكرم‏ (صلی الله علیه واله) را يادآور شده و مي‏فرمايد اگر اينچنين نبودي مردم از پيرامون تو پراكنده مي‏شدند:
پس با بخشايشي از [سوي] خداوند، با آنان نرم‏خويي ورزيدي و اگر درشت‏خويي سنگدل مي‏بودي، از دورت مي‏پراكندند...11
2. در آيه‏اي ديگر، خداوند متعال به دلسوزي، احساس مسئوليت، خيرخواهي و مهر و محبت بي‏پايان رسول خاتم ‏(صلی الله علیه واله) نسبت به امتش اشاره كرده، مي‏فرمايد:
بي‏گمان پيامبري از [ميان] خودتان نزد شما آمده است كه هر رنجي ببريد، بر او گران است. بسيار خواستار شماست؛ با مؤمنان ، مهرباني بخشاينده است. 12
3. يكي ديگر از آيات قرآن ، رحمت بودن پيامبر اكرم نسبت به همة جهانيان را مورد توجه قرار داده، مي‏فرمايد:
و تو را جز رحمتي براي جهانيان، نفرستاده‏ايم. 13
4. آية ديگري از قرآن در مقام ستايش خلق و خوي بي‏نظير پيامبر اسلام‏(صلی الله علیه واله) مي‏فرمايد:
و به راستي تو را خويي است سترگ.14
با توجه به آنچه گذشت مي‏توان گفت: خاتم اوصيا نيز چون خاتم پيامبران مظهر نرم‏خويي، دلسوزي، خيرخواهي، مهر، محبت، گذشت و خلق و خوي شايسته و سترگ بوده و رحمتي براي همة جهانيان است.
در مورد خصال اخلاقي حضرت مهدي‏(علیه السلام)، به طور خاص، روايات متعددي از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است، كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‏كنيم:
1. ابن حماد در كتاب خود از يكي از راويان اهل سنت در مورد ويژگي‏هاي امام مهدي‏(علیه السلام) چنين نقل مي‏كند:
نشانة مهدي اين است كه بر كارگزاران [دولت خويش] سخت‏گير و با مستمندان بسيار بخشنده و مهربان است. 15
2. امام صادق‏(علیه السلام) نيز در پاسخ اين پرسش كه امام‏(علیه السلام) چگونه شناخته مي‏شود، مي‏فرمايد:
[امام را] با آرامش و وقار ... و نيز با حلال و حرام و نيازمندي مردم به او، در صورتي كه او خود به هيچ كس نياز ندارد [مي‏توان شناخت]. 16
3. امام رضا(علیه السلام) در بيان ويژگي كلي امامان معصوم(علیه السلام) سخنان ارزشمندي دارند، كه براساس آن مي‏توان به توصيف امام مهدي‏(علیه السلام) نيز پرداخت، آن حضرت مي‏فرمايد:
او به مردم از خودشان سزاتر و از پدران و مادرانشان براي آنها دلسوزتر است. او از همه مردم در برابر خدا متواضع‏تر، و در عمل به آنچه خود بدان فرمان مي‏دهد، سخت‏كوش‏تر، و در دوري گزيدن از آنچه كه خود از آن نهي مي‏كند، خوددارتر است. 17
4. آن حضرت در ادامه مي‏فرمايد:
او با دو نشانه شناخته مي‏شود: دانش [بي‏كران] و استجابت دعا و اينكه او از همة رويدادهايي كه واقع مي‏شوند، پيش از وقوعشان خبر مي‏دهد. همة اينها به سبب پيماني است كه از سوي پيامبر خدا با او بسته شده و وي آن را به وسيلة پدران خود از آن حضرت به ارث برده است. 18
توصيف سيماي ظاهري و خصال روحي حضرت بقية الله الاعظم ـ ارواحنا له الفداء ـ را با بخشي از كتاب منتهي‏الامال مرحوم شيخ عباس قمي به پايان مي‏بريم.
اين محدث بزرگ مفاد روايات مختلي را كه در توصيف آن حضرت رسيده، گردآورده و در بيان اوصاف ايشان مي‏نويسد:
همانا روايت شده كه آن حضرت شبيه‏ترين مردم است به رسول خدا(صلی الله علیه واله)، در خَلق و خُلق، و شمايل او شمايل آن حضرت است و آنچه جمع شده از روايات در شمايل آن حضرت، آن است كه آن جناب ابيض [سفيد] است كه سرخي به او آميخته؛ و گندمگون است كه عارض شود آن را زردي از بيداري شب ، و پيشاني نازنينش فراخ و سفيد و تابان است و ابروانش به هم پيوسته و بيني مباركش باريك و دراز كه در وسطش في الجمله انحدابي [برآمدگي] دارد و نيكورو است و نور رخسارش چنان درخشان است كه مستولي شده بر سياهي محاسن شريف و سر مباركش، گوشت روي نازنينش كم است. بر روي گونة راستش خالي است كه پنداري ستاره‏اي است درخشان ، [ميان سرش فرقي گشوده شده مانند الفي كه ميان دو واو نشسته باشد] ميان دندان‏هايش گشاده است. چشمانش سياه و سرمه‏گون و در سرش علامتي است، ميان دو كتفش عريض است ، و در شكم و ساق مانند جدش اميرالمؤمنين‏(علیه السلام) است.
و رسيده است: حضرت مهدي‏(علیه السلام) ، طاووس اهل بهشت است. چهره‏اش مانند ماه درخشنده است. بر بدن مباركش جامه‏هايي است از نور. بر آن جناب جامه‏هاي قدسي و خلعت‏هاي نوراني رباني است كه متلألأ است به شعاع انوار فيض و فضل حضرت احديت و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغواني است كه شبنم بر آن نشسته و شدت سرخي‏اش را هوا شكسته و قامتش معتدل و سر مباركش مدور [است]، بر روي گونة راستش خالي است كه پنداري ريزه مشكي است كه بر زمين عنبرين ريخته [است]. هيئت نيكو و خوشي دارد كه هيچ چشمي هيئتي به آن اعتدال و تناسب نديده [است] صلّي الله عليه و علي آبائه الطاهرين.18
با اميد به آنكه خداوند متعال از سر لطف و رحمت بي‏انتهاي خود، ديدار شبيه‏ترين مردم به رسول خدا (صلی الله علیه واله) را نصيب ما بندگان بي‏مقدار خويش نيز فرمايد و همة ما را از عطر حضور آن يگانة دوران بهره‏مند سازد.
عصاي موسي و موسايي ديگر
حُسن جلاليان
وجود مبارك امام عصر(علیه السلام) علاوه بر صحف انبياي الهي، علم انبيا و اسم اعظم، ودايع و آثار انبياي الهي را نيز به ارث برده است كه در اينجا با بهره‏گيري از روايات معصومين(علیه السلام) به برخي از اين ودايع اشاره مي‏كنيم:

1. عصاي موسي(علیه السلام)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:
عصاي موسي از آن آدم(علیه السلام) بود كه به شعيب رسيد و سپس به موسي‏بن عمران رسيد، آن عصا نزد ماست و اندكي پيش نزدم بود؛ مانند وقتي كه از درختش جدا شده سبز است و چون از او سؤال شود جواب گويد و براي قائم ما (حضرت مهدي(علیه السلام)) آماده گشته است، او (حضرت مهدي) با آن، همان كار كه موسي مي‏كرد انجام دهد. آن عصا هراس‏آور است و ساخته‏‌هاي جادوگران را مي‏بلعد و به هر چه مأمور شود انجام دهد؛ چون حمله كند هر چه به نيرنگ ساخته‏اند مي‏بلعد و برايش دو شعبه باز شود كه يكي در زمين و ديگري در سقف باشد و ميان آنها (ميان دو فكش) چهل ذراع باشد و نيرنگ ساخته‏‌ها را با زبانش مي‏بلعد. (به‏طوري كه در زمان حضرت موسي(علیه السلام) سحر ساحران را بلعيد)2.
امام صادق(علیه السلام) نيز فرمود:
الواح موسي(علیه السلام) (تورات) و عصاي او نزد ماست و ما وارث پيامبرانيم3.
با توجه به اين روايت مي‏توان گفت: عصاي حضرت موسي(علیه السلام) و تورات دست به دست به حضرت صادق(علیه السلام) و پس از ايشان هم دست به دست به ساير ائمه رسيده است و اكنون نيز اين عصا در اختيار امام مهدي(علیه السلام)كه خداوند ظهورش را نزديك گرداند قرار دارد.
عصاي حضرت موسي چندين معجزه داشته كه قرآن به آنها اشاره كرده است:
1. مار شدن عصا هنگام مبعوث شدن حضرت موسي(علیه السلام) به پيامبري: در سورة قصص، آية 31 مي‏فرمايد:
و [فرمود:] «عصاي خود را بيفكن». پس چون ديد آن مثل ماري مي‏جنبد، پشت كرد و برنگشت. «اي موسي، پيش آي و مترس كه تو در اماني».
2. اژد‌ها شدن عصا نزد فرعون: در سورة شعراء، آية 32 مي‏فرمايد:
پس عصاي خود بيفكند و به ‏ناگاه آن اژد‌هايي نمايان شد.
3. بلعيدن سحر ساحران توسط عصا: در سورة شعراء، آيات 45 و 46 مي‏فرمايد:
پس موسي عصايش را انداخت و به ‏ناگاه هر چه را به دروغ برخاسته بودند بلعيد. در نتيجه، ساحران به حالت سجده در افتادند.
4. زدن عصا به دريا و باز شدن راه براي نجات قوم بني‏اسراييل: در سورة شعراء، آية 63 مي‏فرمايد:
پس به موسي وحي كرديم: «با عصاي خود برين دريا بزن». تا از هم شكافت، و هر پاره‏اي همچون كوهي سترگ بود.
5. زدن عصا به سنگ و بيرون آمدن دوازده چشمه آب براي اسباط بني‏اسراييل: در سورة بقره، آية 60 مي‏فرمايد:
و هنگامي كه موسي براي قوم خود در پي آب برآمد، گفتيم: «با عصايت بر آن تخته سنگ بزن». پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت... .
اين عصا، در ابتدا متعلق به حضرت آدم(علیه السلام) بوده و سپس به حضرت شعيب(علیه السلام) رسيده و آنگاه كه موسي(علیه السلام) به خدمت حضرت شعيب(علیه السلام) درآمد آن عصا به او رسيد. در كتاب‌هاي تاريخ انبيا براي اين عصا حوادث و وقايع گوناگوني نقل شده است.

2. سنگ حضرت موسي(علیه السلام)

قرآن كريم در دو مورد از اين سنگ ياد كرده است؛ يكي آية 60 سورة بقره كه پيش از اين ذكر آن گذشت و ديگري آية 160 سورة اعراف كه مي‏فرمايد:
و آنان را به دوازده عشيره كه هر يك امتي بودند تقسيم كرديم، و به موسي وقتي قومش از او آب خواستند وحي كرديم كه با عصايت بر آن تخته سنگ بزن. پس، از آن دوازده چشمه جوشيد. هر گروهي آبشخور خود را بشناخت.
امام باقر(علیه السلام) دربارة اين سنگ مي‏فرمايد:
چون حضرت قائم در مكه قيام كند و خواهد كه متوجه كوفه شود مناديش فرياد كشد كه كسي خوردني و آشاميدني همراه خود بر ندارد و سنگ حضرت موسي(علیه السلام) كه به وزن يك بار شتر است با آن حضرت است. در هر منزلي كه فرود آيند، چشمه آبي از آن سنگ بجوشد كه گرسنه را سير و تشنه را سيراب كند و همان سنگ توشة آنهاست تا هنگامي كه در نجف به پشت كوفه فرود آيند4.
در خصوص سنگ موسي(علیه السلام) ذكر چند نكته لازم است:
الف) الف و لام «حجر» در اين آيه (بعصاك الحجر)، الف و لام معرفه است؛ يعني اين سنگ خاص و نه هر سنگي، لذا اين سنگ به عنوان يكي از ودايع نبوت به دست امام عصر(علیه السلام) رسيده است و در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدي(علیه السلام) اين سنگ به عنوان توشة بين راه ياران آن حضرت مورد استفاده قرار مي‏گيرد و احاديث مربوط مبين اين موضوع است.
ب) در زمان موسي(علیه السلام) چون قوم بني‏اسراييل دوازده سبط بودند 5، و اين اسباط با هم اختلاف داشتند، دوازده چشمه از آن سنگ بيرون آمد تا هر گروهي چشمة آبي براي خود داشته باشند، امّا در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدي(علیه السلام) چون اختلاف و تفرقه‏اي بين ياران امام مهدي(علیه السلام) نيست، از آن سنگ فقط يك چشمه آب بيرون خواهد آمد و اين توضيح قسمت ديگر آيه است كه فرمود: « فانفجرت منه اثنتا عشرة عيناً».
سنگ حضرت موسي(علیه السلام) به عنوان يكي از ودايع نبوت دست به دست به وسيلة اوصياي بعد از موسي(علیه السلام) به دست پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) رسيده و بعد از ايشان هم به دست امام الوصي ، علي(علیه السلام)، تا حال حاضر كه نزد خاتم‏الاوصياء ، مولانا المهدي(علیه السلام) است.

3. تابوت الشهادة (تابوت سكينه)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:
داستان سلاح در خاندان ما، داستان تابوت است در بني‏اسراييل؛ تابوت در هر خانداني از بني‏اسراييل كه پيدا مي‏گشت، نبوت به آنها داده مي‏شد، هر كس از ما هم كه سلاح به دستش رسد امامت به او داده مي‏شود6.
نام «تابوت سكينه» يك بار در سورة بقره، آية 248 ذكر شده است كه مي‏فرمايد:
و پيامبرشان گفت: دليل و نشانه بر پادشاهي او اين است كه تابوتي به سوي شما مي‏آيد كه در آن سكينه و آرامشي از ناحية پروردگارتان وجود دارد و از آنچه را كه آل موسي و آل ‌هارون باقي گذاشته‏اند و آن تابوت به‏وسيلة فرشتگان حمل مي‏شود، به راستي در آن معجزه و دليل براي شماست چنانكه مؤمن باشيد.
«تابوت سكينه» با نام‌هاي صندوق عهد ، تابوت يهوديان ، تابوت مقدس ، صندوق تورات ، تابوت بني‏اسرائيل و تابوت‏الشهاده ناميده شده است. كه اين نام اخير در دعاي «سمات» ذكر شده است، آنجا كه مي‏فرمايد:
تابوت سكينه، طبق نوشته‏‌ها، صندوقي بوده است كه الواح سنگي و احكام ده‏گانه (تورات) در آن قرار داشته بود و هر وقت قوم بني‏اسراييل حركت مي‏كرد، اين صندوق را با حرمت فراوان در ارابه‏اي نهاده و پيشاپيش خود روان مي‏داشتند و در جنگ نيز آن را پيشاپيش صفوف قرار مي‏دادند تا باعث ثبات قدم و آرامش لشكريان گردد. اين صندوق به فرمان حضرت موسي(علیه السلام) ساخته شده بود و علاوه بر آن الواح (دو لوح سنگي)، كاسه‏اي از «منّ»؛ يعني همان غذاي آسماني كه در سورة اعراف ، آية 160 از آن ياد شده است، نيز در آن قرار داده بودند7.
تا اينكه فلسطيني‌‌ها به يهوديان تاختند و بر آنها مسلط شدند و صندوق عهد را از ايشان گرفتند. بعد از آن حضرت داود(علیه السلام) جالوت ، پادشاه فلسطيني‌ها را كشت و صندوق را به يهوديان باز گرداند.
تا زمان حضرت سليمان(علیه السلام) اين صندوق در معبد «قبةالرّمان» قرار داشت.
گفتني است كه از قبةالرّمان نيز در دعاي سمات ياد شده است:
و [تو را مي‌خوانم] به آن مجد و بزرگواري است كه براي موسي بن عمران(علیه السلام) بر فراز قبة الرّمان قرار داشت8.
مطالب ديگري نيز در خصوص تابوت سكينه رسيده است؛ از جمله در كتاب قرب الإسناد حميري (ص164) حديثي از امام موسي بن جعفر(علیه السلام) نقل شده كه حضرت دربارة تفسير «سكينه» در آية « فيه سكينة من ربّكم...» فرمود:
اين سكينه رايحه‏اي است بهشتي كه به شكل صورت انساني از صندوق خارج مي‏شد و آن صندوق هم اينك نزد ماست.
و همين معنا نيز از حضرت رضا(علیه السلام) رسيده است.
تابوت الشهاده اكنون نزد امام مهدي(علیه السلام) است. پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) دراين باره مي‏فرمايد:
صندوق مقدس از درياچة طبريه به دست وي (امام مهدي(علیه السلام)) آشكار مي‏شود و آن را آورده و در پيشگاه مقدس او در بيت‏المقدس قرار مي‏دهند و چون يهوديان آن را مشاهده مي‏نمايند به جز اندكي، بقية آنان ايمان مي‏آورند.9
4. پيراهن حضرت يوسف(علیه السلام)
مفضل بن عمر گويد، امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
مي‏داني پيراهن يوسف(علیه السلام) چه بود؟ عرض كردم، نه، فرمود: چون براي ابراهيم(علیه السلام) آتش افروختند، جبرئيل(علیه السلام) جامه‏اي از جامه‏‌هاي بهشت برايش آورد، او پوشيد و با آن جامه گرما و سرما به ابراهيم زياني نمي‏رسانيد. چون مرگ ابراهيم رسيد ، آن را در غلافي نهاد و به اسحاق آويخت و اسحاق آن را به يعقوب آويخت و چون يوسف (علیه السلام) متولد شد آن را به او آويخت و در بازوي او بود تا امرش به آنجا كه بايست رسيد (زمام حكومت مصر را به دست گرفت)؛ چون يوسف آن را در مصر از غلاف بيرون آورد، يعقوب بوي خوش آن را دريافت و همين است كه گفت: «اگر نادانم نمي‏خوانيد من بوي يوسف را احساس مي‏كنم»10 و آن همان پيراهني بود كه خدا از بهشت فرستاده بود. عرض كردم: قربانت گردم، آن پيراهن به چه كسي رسيد؟ فرمود: به اهلش رسيد و هنگامي كه قائم ما (امام مهدي(علیه السلام)) ظهور كند، با او خواهد بود، سپس فرمود: هر پيغمبري كه دانش يا چيز ديگري را به ارث گذاشته به آل محمد(صلی الله علیه واله) رسيده است.11
همان‌طور كه در اين حديث طولاني آمده است، امام صادق(علیه السلام) حقيقت اين پيراهن را بيان فرموده كه از كجا آمده و در نهايت به دست اهل بيت(علیه السلام) رسيده است و اين پيراهن از جمله مواريث انبيا(علیه السلام) به شمار مي‏آيد.
همين يك حديث در توضيح پيراهن حضرت يوسف (علیه السلام) ما را كفايت مي‏كند. اين پيراهن نيز هم‏اكنون نزد حضرت حجةبن‏الحسن العسكري(علیه السلام) است.
5. طشت حضرت موسي(علیه السلام)، انگشتر حضرت سليمان(علیه السلام)، شمشير، پرچم و زره پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله)
تعدادي ديگر از مواريث انبيا(علیه السلام) نيز هستند كه آنها هم هر كدام بنا بر حكمت و مصلحتي، در اختيار امام مهدي(علیه السلام)اند. براي روشن شدن مطلب به ذكر يك حديث مفصل اكتفا مي‏كنيم.
بخشي از حديثي كه از امام صادق(علیه السلام) در اين زمينه نقل شده، به شرح ذيل است:
همانا شمشير رسول خدا(صلی الله علیه واله)، پرچم، جوشن، زره و خُود پيامبر(صلی الله علیه واله)، پرچم ظفربخش پيامبر(-ص) ، الواح موسي و عصاي او ، انگشتر سليمان بن داود ، طشتي كه موسي(علیه السلام) قرباني را در آن انجام داد ، اسمي كه نزد پيامبر(صلی الله علیه واله) بود و چون آن را ميان مسلمانان و كفار مي‏گذاشت كه از مشركان به مسلمانان نشانه‏اي نرسد (و من آن را مي‏دانم) و هر آنچه را كه فرشتگان آورده‏اند نزد من است ، داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بني‏اسراييل ، و بر در هر خانه‏اي كه تابوت پيدا مي‏شد ، نشانة اعطاي نبوت بود و سلاح به هر كس از خانوادة ما رسد امامت به او داده مي‏شود. همانا پدرم ، امام باقر(علیه السلام)، زره رسول خدا (صلی الله علیه واله) را پوشيد ، دامنش اندكي به زمين مي‏كشيد و من آن را پوشيدم همچنان بود؛ قائم ما ، امام مهدي(علیه السلام) ، كسي است كه چون آن را پوشد به اندازة قامتش باشد. ان‏شاءالله.12
اين حديث به‏طور صريح بخشي از ودايع نبوت و مواريث انبياي الهي(علیه السلام) را ذكر كرده است و تصريح نموده كه همة آنها به دست ائمه رسيده و در نهايت نيز به خدمت امام عصر، حضرت مهدي(علیه السلام) مي‏رسد.
همچنين در كتاب الغيبة نعماني از محمد ابن مسلم روايت شده است كه امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند بر خلاف وقتي كه تعيين كنندگان وقت ظهور امام مهدي(علیه السلام) معين كرده‏اند، عمل مي‏كند. پرچم قائم، همان پرچم رسول خداست كه جبرييل در روز جنگ بدر از آسمان آورد و آن را در ميان جنگ به اهتزاز درآورد، آنگاه جبرييل عرض كرد: اي ابامحمد ، به خدا قسم اين پرچم ، از پنبه و كتان و ابريشم و حرير نيست. پيامبر فرمود: پس از چيست؟ گفت: برگ درخت بهشت است. پيغمبر آن را در جنگ برافراشت، سپس پيچيد و به دست علي(علیه السلام) داد و پيوسته نزد آن حضرت بود تا اينكه در روز جنگ بصره (جمل) حضرت آن را برافراشته نمود و خدا او را پيروز گردانيد؛ آنگاه علي(علیه السلام) آن را پيچيد و هميشه نزد ما بوده و هست و ديگر هيچ‏كس آن را نمي‏گشايد تا اينكه قائم ما (علیه السلام) قيام كند. وقتي قائم قيام نمود ، آن را به اهتزاز درمي‏آورد و هركس در شرق و غرب عالم باشد آن را مي‏بيند؛ رعب و ترس از وي يك ماه زودتر، از پيش روي و چپ و راست او رفته و در دل‌ها جاي مي‏گيرد. آنگاه گفت: اي ابا محمد او به خونخواهي پدرانش قيام مي‏كند و سخت خشمگين است و از اينكه خداوند بر اين خلق غضب نموده متأسف است. او پيراهن پيامبر(صلی الله علیه واله) را كه در جنگ احد پوشيده بود، به تن دارد و عمامه و زره پيغمبر را كه به قامت وي ، رساست مي‏پوشد و ذوالفقار ، شمشير پيغمبر را در دست دارد ، سپس شمشير برمي‏كشد و هشت ماه از كشته‏‌هاي بي‏دينان ، پشته‏‌ها مي‏سازد...»13
دو روايت يادشده دقيقاً روشن مي‏كند كه تمامي مواريث انبياي الهي در نهايت به دست باكفايت جان جهان ، امام مهدي(علیه السلام) ، مي‏رسد.
و حديث ذيل اثبات مي‏كند كه تمامي ودايع و وصاياي انبياي الهي(علیه السلام) توسط حضرت ابوطالب(علیه السلام) به دست پيامبراكرم(صلی الله علیه واله) رسيده است.
درست بن ابي منصور مي‏گويد:
از امام هفتم(علیه السلام) پرسيدم: آيا رسول خدا (صلی الله علیه واله) مأمور پيروي از ابوطالب(علیه السلام) بود؟ و ابوطالب از طرف خدا بر او حجت بود؟ فرمود: نه ، ولي ابوطالب نگهدار ودايع نبوت بود و وصايا نزد وي سپرده شد، و او آنها را به آن حضرت(صلی الله علیه واله) داد. گفتم وصايا را به او داد به حساب اينكه حجت بر او (پيغمبر) بود؟ فرمود: اگر حجت بر او بود وصيت را به او نمي‏داد. گفتم: پس ابوطالب حالش چگونه بود؟ فرمود: به پيغمبر و هر چه آورده بود اقرار كرد و وصايا را به او داد و همان روز درگذشت.14

پی نوشت :
1 . قمي، شيخ عباس، مفاتيح‏الجنان، زيارت حضرت صاحب‏الأمر به نقل از سيدبن‏طاووس.
2 . كليني، الكافي، ج1، باب ما عند الأئمة من آيات الأنبياء عليهم‏السلام، ص231، ح1؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج52، ص318، ح19.
3 . كليني، همان، ح2.
4 . همان، ح3؛ مجلسي، همان، ص324؛ همو، حيوةالقلوب، ج1، ص248؛ طيب، سيد عبدالحسين، أطيب البيان في تفسير القرآن، ج5، ص6.
5 . اسباط دوازده‏گانه عبارت بودند از: 1. بني روبيل؛ 2. بني‏شمعون؛ 3. بني جاد؛ 4. بني‏يهودا؛ 5. بني يساكار؛ 6. بني زبولون؛ 7. بني يوسف؛ 8. بني بنيامين؛ 9. بني‏اشير؛ 10. بني دان؛ 11. بني نفتالي؛ 12. بني لاوي.
6 . كليني، محمدبن يعقوب، همان، باب أنّ مثل سلاح رسول‏الله مثل التابوت في بني‏اسرائيل، ص238، ح1 و 4.
7 . قمي، شيخ عباس، همان.
8 . همان.
9 . الملاحم والفتن، ص57؛ صافي گلپايگاني، لطف‏الله، منتخب‏الأثر، ص309.
10. سورة يوسف (12)، آية 94.
11. كليني، همان، ص232، ح5؛ مجلسي، همان، ص327، ح45؛ همو، حيوةالقلوب، ج1، ص184.
12. كليني، همان، باب ما عند الأئمة من سلاح رسول‏الله(صلی الله علیه واله) و متاعه، صص232ـ233، ح1؛ مجلسي، همان، ص360، ح129.
13. نعماني، كتاب الغيبة، ص
14. كليني، همان، باب مولدالنبي(صلی الله علیه واله) و وفاته، ص445، ح18.


منبع : موسسه جهانی سبطین الف